امروزه پست مدرنیسم در تمام رشتهها به جنبشی فراگیر و همهجایی تبدیل شده است و ما، چه بخواهیم و چه نخواهیم، به حوزهای وارد شدهایم که با دورههای پیشین تفاوت ماهوی و معنایی بسیار زیادی دارد. نمونهای از این تفاوتها در حوزه اندیشه عبارتند از: نفی فراورایتها، نفیانسانگرایی و نفی هرگونه واقعیت ثابت و حقیقت مطلق. در تمام این اندیشهها یک موضوع مشترک به چشم میخورد: نفی معنا و ناتوانی در به بیان درآوردن معنا و درک کامل از حقیقت.
تأثیر جنبش پست مدرن بر شهرسازی معاصر بسیار مشهود است. در حقیقت، بخش اعظمی از پیشرفت شهرسازی پست مدرن حاصل تغییر نگرهها و اندیشهها و مبانی نظری است. بحث حاضر به دنبال برشمردن و بازخوانی ریشهها و پایههای این تفکر در شهر و شهرسازی است. آنچه در پی آن هستیم، این است که هستیشناسی و معناشناسی شهر در گذار به فلسفه پست مدرن چه قبض و بسطی به خود دیده و نگرشهای معناشناختی در عصر پست مدرن دستخوش چه تغییراتی شدهاند.
آنچه مدرنیسم در شهر و شهرسازی از خود به جای گذاشت، توسط پست مدرنیستها با انتقاد جدی روبرو شد. اگرچه این انتقادات تا حدودی به خاطر عوارض ناخواسته و پدید آمده مدرنیته بود، اما از نحوه برخورد کاملا متفاوت این دو نگرش سرچشمه میگرفت.
این انتقادات اگرچه در اواسط قرن بیستم توسط متفکرینی چون هایدگر، ویتگنشتاین و … در فلسفه و افرادی چون ونتوری، کان، جنکس و …. در شهرسازی عنوان شد و ماهیت مدرنیته و اصول و مبانی آن به طور جدی با انتقادات و پرسشهای فراوان روبهرو شد، اما این اندیشمندان هیچگاه لفظ و نام پستمدرن را به کار نبردند و در حقیقت، آنها پستمدرنهای اولیهای بودند که تنها در لفظ «پست» با متفکرینی چون دریدا، بودریار و آیزتمن مشترک بودند. آنها در گذار از مدرن ما را با بازگشتی به دوران قبل از مدرنیته روبهرو میکردند؛ و لذا نمیتوان نام پستمدرن بر آنها نهاد. همین تزلزل ساختاری باعث شد که پستمدرنیسم متقدم (عصر گذار از مدرنیته) به سرعت عرصه را برای گرایشهای جدید و متأخرتر پستمدرنیستی که حاوی فلسفهای مشخصتر و مترقیتر نسبت به فلسفه مدرن بودند، خالی کند.
نویسنده : عبدالهی - دانشپور / امیر رضا - رفیعی
منبع : http://www.urbanism85.com/