«شهرنشینی»، تغییر شیوه زندگی، براساس انتخاب و آگاهی است. انتخابی که مسئولیتی به همراه دارد تا در قبال آن زندگی خود را تعالی بخشیم. در نیم قرن اخیر، اثر آشکاری از این انتخاب و مسئولیت پذیری در جریان «شهرنشینی» در ایران به چشم نمی خورد. «شهرنشینی» هم جابه جایی روستاییان است به شهر و هم جابه جایی ساکنان شهرهای کوچک تر به شهرهای بزرگ تر. در فرآیند «شهرنشینی» در نیم قرن اخیر بسیاری از روستاهای کشور تخلیه و شهرهای بزرگ، بزرگ تر شده اند؛ آن قدر بزرگ و کلان که تمامی پیرامون خود را تا شعاع های دوردست تحت تاثیر قرار داده اند. اولین تفاوتی که در تصور «ما» از شهرنشینی در ایران وجود دارد، عدم توافق بر سر حجم، مقیاس و ویژگی های شهرنشینی است.
اگر «ما» در نیم قرن گذشته ابعاد شهرنشینی در حال تحقق در کشورمان را به درستی تشخیص می دادیم، حداقل به همان میزان و در همان ابعاد به هدایت، تصحیح و ترمیم آنها همت می گماشتیم، اما میزان کارهایی که «ما» برای این هدایت، تصحیح و ترمیم انجام داده ایم در مقابل ابعاد گسترده و همه جانبه آن بسیار ناچیز است و ما در شأن و حجم این «شهرنشینی» فکری شایسته و اقدامی در خور، تدارک ندیده ایم .
حال باید دید که ما باید با کدام ذهن، کدام تجهیز ذهنی و کدام فناوری می خواهیم با این پدیده عظیم و همه جانبه مواجه شویم. در شهرنشینی نیم قرن اخیر، ما با وضعیتی روبه رو هستیم که می توان آن را «پدیده قصور» نامید. اگر از زاویه فوق بر موقعیت تهران بنگریم باید بدانیم که این چنین شهری شدن، یک علت ندارد، علت العلل ندارد، مجموعه ای از عوامل اصلی و فرعی گرد هم آمده اند و ما را با این وضعیت روبه رو ساخته اند. در فاصله ای بسیار کوتاه، کمتر از نیم قرن، سیل شهرنشینی سطح و جمعیت آن را به میزان غیر قابل تصوری افزایش داد و سه عارضه عظیم برجا گذاشت: کمبود عظیم زیرساخت ها و تجهیزات شهری به تناسب رشد، ضعف آگاهی و وجدان شهری، فقدان سازمان عقلایی فضا و بنا، شهرنشینی نیم قرن اخیر در ایران تعادل هزاران ساله را بین سکونت، فعالیت و محیط زیست بر هم زده است.
«شهرسازی» مداخله در شهر از طریق تفکر، برنامه ریزی، طراحی و ساخت و ساز معبر، بنا و تنظیم فضا و فعالیت به منظور بهبود کیفیت زندگی ساکنان آن است.
آنچه که به طور معمول در شهرسازی صورت می گیرد، طراحی، تقویت و تنظیم فضا به منظور ایجاد توسعه ای موزون است. شهرسازی از طریق ابزار و روش های خود می کوشد تا با طراحی و تفکر به شبکه معابر، کاربری اراضی، تراکم (نفر در واحد سطح)، محدوده ها و حریم ها نظم بخشد. مسئله این است که چرا «شهرسازی» در ایران تاکنون نتوانسته است نقش خود را به عنوان محور توسعه ای موزون ایفا کند. برای یافتن جواب این مسئله می توانیم آنچه را به نام «شهرسازی» اتفاق افتاده با تعریف زیر از «شهرسازی» مقایسه کنیم.
« شهرسازی» می بایست شهر را به عنوان بازترین و پیچیده ترین نظام های اجتماعی به همراه تمام تضادهای درونی اش بپذیرد و پویایی نظامات شهری را در طرح هایش درونی کند. بدین ترتیب «شهرسازی» می بایست همزمان روابط بین اجزا و نظامات شهری و چگونگی کارکرد و فرآیند آنها را در کنار یکدیگر شامل شود.
برای این منظور شهرسازی می بایست خود را به تمامی نهادهای ذی مدخل در شهر معرفی کند و از این طریق به نهادی دائمی تبدیل شود. بر این اساس «شهرسازی» ضمانت تحقق خود را در یکپارچه کردن برنامه ریزی و اجرا به دست خواهد آورد و همانند کارکرد نظام های پیچیده رده بالا به ترمیم و تولید خود دست خواهد یافت. شهر، فی الذاته پدیده ای چند بخشی و «شهرسازی»، سنتزی از دانش های میان رشته ای و اهرم های میان بخشی است نه مخلوطی از آنها و یا موزائیک هایی جدا از هر یک. «شهرسازی» می بایست در تمامی زوایا و چشم اندازهایش، تعالی رفتار انسانی را در مرکز توجهاتش قرار دهد.
محمدرضا حائری – روزنامه شرق